یک ایرج و یک کوهدشت
در شرایطی که موسیقی امروز لرستان تا اطلاع ثانوی تعطیل شده است این ایرج رحمانپور است که می کوشد موسیقی لرستان را احیا کند …
ایرج رحمانپور هنر مند گرانبهایی که میتواند به تنهایی برای کوهدشت معروفیت بیارود ٬ ایرج به اعتقاد من هنرمند بزرگی است اما دریغ از صاحبان فرهنگ و اندیشه که او را مدیریت نمایند و او را برای شهر نگه دارند ٬ او باید با فراق بال درست بیندیشد و موسیقی اش را هوشمندانه بخواند٬ او باید قدر خودش را بداند تا قدرش را بدانند ٬ سالها از تاریخ شهرمان می گذرد ٬ آیا تا کنون همچون ایرجی داشته ایم.
ایرج رحمانپور را همه می شناسیم ٬ او هم همه ما را می شناسد ٬ در ترانه ای میخواند که ترا می شناسم ترا می شناسم ٬ همه ما کامکارها را هم می شناسیم ٬ همانانی که آوازه هنرشان ایران و جهان را فراگرفته و کنسرت های متعدد آنان در اروپا و امریکا و اصفهان و شیراز و همه ایران اسلامی گوش نواز دوستداران هنر است ٬ بدون تردید سنندجی ها ( مردم و مسئولین ) به وجود چنین هنر مندانی افتخار می کنند٬ آنان را نکو میدارند و البته از وجود با برکت این هنر مندان استفاده هم می کنند ٬ کامکارها هر جا میروند با افتخار می گویند ما کردستانی هستیم ٬ اما صد افسوس و فغان که ما قدر آنچه را داریم نمی دانیم ٬ ایرج رحمانپور هنر مند گرانبهایی که میتواند به تنهایی برای کوهدشت معروفیت بیارود ٬ (مگر نه اینکه قیصر امین پور گتوند فکسنی که یکی از بخشهای دور افتاده خوزستان است را به عرش معروفیت و مقبولیت رساند ) ایرج به اعتقاد من هنرمند بزرگی است اما دریغ از صاحبان فرهنگ و اندیشه که او را مدیریت نمایند و او را برای شهر نگه دارند ٬ او باید با فراق بال درست بیندیشد و موسیقی اش را هوشمندانه بخواند٬ او باید قدر خودش را بداند تا قدرش را بدانند ٬ سالها از تاریخ شهرمان می گذرد ٬ آیا تا کنون همچون ایرجی داشته ایم ٬ به خود بیائیم٬ ایرج را احیا کنیم ٬ مدیریتش نمائیم ٬ هدایتش نمائیم تا شهر و بلکه استان لرستان از وجود او به کشور معرفی شود ٬ او می تواند این کار را برای کوهدشت انجام دهد ٬ من هنر نمایی فوق العاده او را بارها شاهد بوده ام ٬ ما باید از او بخواهیم تا هنر مندی بزرگ در عرصه جهانی باشد .
منبع ؛ کوهدشت سیتی
نگارنده: استاد کرم دوستی
منبع: هفته نامه سیمره
شعر و موسیقی در طول تاریخ و به موازات زندگی آدمیان، دو وظیفهی مهم بر عهده داشتهاست: نخست آنکه پیام خود را به نحو احسن و به دور از ابهام و پیچیدگی به مخاطبان برساند و دیگر آنکه واژگان به کار رفته در متن شعر و یا پیاده شده در ردیفهای آهنگ و پردهساز، با ذهن و گوش شنونده مأنوس باشند.
شاعر و موسیقیدان چنانچه حساسیتها، نیازها و آرزوهای جامعه خود را درک نکنند شعر را فقط برای موسیقی ساختهاند. اگر میبینیم نام«باربُد» و«نکیسا» همچنان باقی مانده است، رمز ماندگاریشان علاوه بر صدای خوش و ساز دلنشین و بیان هنرمندانه، آشنایی کامل با روحیات وخلقیات مردم آن زمانه و حضور مستمر در بزمها و رزمها بوده و آنچهرا به نام موسیقی آفریدهاند بیانگر فتوحات و شکستها و سرخوشیهاست. آهنگهای دلنشین و نامکرر «پرویز یاحقی» با رنگوبوی اهورایی و با شیوهی صدرصد ایرانی هیچگاه کهنه نمیشود و از رونق نمیافتد و ایرانیالاصل بودن اینگونه آفرینشها از آفرینندگان اینگونه آثار، انسانهایی جاودانه ساخته است که بر تارک این خاک کهن تا ابد میدرخشند. جاودانگی نام«حسن زیرک» هم به همین دلیل است. او تمام وجود خود را وقف مردم کرد و تمام هنر خود را در بیان نیازهای مردم غرب کشور به کار گرفت و با زبان آنها و برای آنها خواند تا صدای سخن عشق در این گنبد دوار به یادگار بماند. در استان لرستان پیش از ظهور استاد ایرج رحمانپور، هنرمندان زیادی در عرصههای شعر، آهنگ و خوانندگی گام نهادهاند و هر کدام به نحوی حقهای کوچک و بزرگی به گردن مردم دارند. هنر ایرج، اما در تغییر شیوهی پردازش و شروع سبکی جدید در عرصهی موسیقی محلی است. ارج گذاشتن به مقام انسان، شناساندن آیینها و رسوم و جلوگیری از فراموش شدن ارزشها با شعر و آهنگ بینقاب و بیدورغ در سراسر کارهای او موج میزند. واژههای لکی دست اول و صیقلنیافته که گهگاه در ابیاتی از شاهنامه فردوسی حضور دارند، جلوهگری ویژهای در اشعار او دارند. البته شاهکار ایرج، پیامش است. پیام او زمان و مکان نمیشناسد، آرزوهای بزرگ میپروراند، دروغپردازان بیفروغ را نکوهشکند، بالهای استعاری را درهم میشکند و به همین دلیل در مقایسه با سایر هنرمندان از فلسفهی غنیتری برخوردار است. شعرهای ایرج، واقعیات موجود و ملموس را بیان میکند. وقتی این اشعار را در چارچوب آهنگهایش میچیند، معماری ویژهای از خود به نمایش میگذارد. البته اگر با دید کارشناسی به اشعارش دقیق شویم به لحاظ صنایع و بدیع و دیگر فنون ادبی ممکن است ایراداتی در آنمشاهده نماییم اما همینکه سازها نواخته و آواز، شروع میشود، ضعف و نارسایی نهتنها به چشم نمیخورد بلکه دل را صیقل میدهد و اشک آدم را جاری میسازد و این بدان دلیل است که هرکس خود را با او همدل و همدرد میداند. ایرج چون سایر هنرمندان دردآگاه و مسؤول، دردها را اگر نمیتواند درمان کند، بیان میکند. میسراید و میخواند شاید سؤالی طرح کند که جوابش را دیگران بدهند. صدها سؤال طرح کرده و صدها رنج بیان نموده است و گاه نیز در شناساندن و درمانگری، «غم این خفتهی چند، خواب در چشم تر»ش میشکند! از ویژگیهای بارز و ستودنی هنرمندان، آگاهی دادن و دعوت به تحرک است و چون روحی لطیف دارند، هر گاه مخاطبشان به خودآگاهی و ژرفنگری نمیرسد پریشانخاطر میشوند. شامی کرمانشاهی در مورد دردهای بیدرمان روزگار خود میگوید: «پریشونم، پریشونم، ولمکَ دچار درد هجرونم، ولم کَ و دردم آشناکردی، نکردی ستمگر! فکر درمونم، ولم کَ» در سرودههای ایرج، مضامین و استعارات بدیع و زیبایی وجود دارد که هم به لحاظ ادبی قابلتأمل است و هم به عمق رنجها رهنمون میگردد. آنگاه که اندام یک انسان فقرزده و گمنام را به « درخت درد» تشبیه میکند و مینالد تا یاوری بیابد که دستان خشکیده، بیرمق و کم خونش را بگیرد تا به همراهی او این درخت خشکیده دوباره گل کند و به برگ و بار نشیند و خون تازهای به منظور « زندهماندن» در رگهایش جاری نماید، آنگاه که در صحرای وجودش برف سنگینی باریدن گرفته و بادهای بیرحم و طوفانی میوزند و طوفان رخ داده است و در چنین حالت بحرانی، خسته و وامانده و سرگردان، یاوری میطلبد، وقتی دستان آتشگرفتهی دختران دمبختش را «برز و بلیز» مشاهده میکند و باد، هنوز هم « بوی زلف سوخته» به ارمغان میآورد، وقتی به تعبیر او در ابتداییترین روزهای ازدواج دو جوان به جای رویش گل و سبزه در میدان بازی، «پرچین خار» میروید، واقعاً خوب پی برده که در این اوضاع و احوال، انسان بهحال روزگار «بگرید یا بخندد»! فریادهای ایرج، تنها بیانگر دردهای عامهی مردم نیست. هرچند از پردههای سازش، صدای هیهی چوپان، رمههای سرگردان، ایل وکوچ، صدای پای اسب و نالهی تفنگ و سختکوشی و سرزندگی به گوش میرسد، اما گاه مخاطب عوض میشود و فرهیختگان و آشنایان را صدا میزند و به شیوهی «تاگور» عمل مینماید. در « تونه مینویسم» نوپردازی کرده و خستگیناپذیر، هدفی متعالی را تعقیب مینماید. او خود، قربانی تعصبها و سختگیریهاست و مدتها به حاشیه رانده شده اما برخلاف بیهنرانِ حسرتبینِ لقمهچین، قدر دید و بر صدر نشست و هنر کمنظیرش او را سریع از حاشیه به متن زندگی مردم کشید تا آزادگیاش را با دف و نی بر هر کوی و برزن جار بکشد. از نظرگاه مردمشناسی معمولاً دغدغههای مشترک، شادیها و احساسات مشترک، بازبینی و بازخوانی میشود تا پی برده شود که مردم یک منطقه با کدامین رنجها دست و پنجه نرم کردهاند و کدام عوامل، نشاط و شادمانی به همراه داشته است. در زادگاه ایرج و مناطق ایلیاتی مشابه، بسیاری نفوس، فدای مطامع دیگران و فدای بزنبزنهای بیاساس شدهاند. قتلها و غارتها صورت گرفته، کوچهای اجباری پدیدآمده و اوضاع نامساعد بیشماری سایهیمرگبار خود را بر سر مردم افکنده است، گیگوها، شابختیها و امیراحمدیها چهارنعل تاختهاند تا رقیبان موازی را سرکوب نمایند. در چنین اوضاعی است که حتی زنان دست به تفنگ میشوند و مردانه میجنگند اما برای چه؟! برای جلوگیری از تخته قاپوشدن، برای جلوگیری از قانون مدون، برای پیشبرد اهداف و برای جلوگیری از یکی شدن و توسعه و بالندگی! قبل از ایرج، سرایندگان و خوانندگان بنامی، «دایهدایه»ها و «علیسیانه»ها و «ساریخوانی»های حماسی پرودهاند و آنچه را در لرستان مورد تهاجم دیدهاند به زیبایی بیان کردهاند. ایرج برای بیان این ستمهای بر انسانروا داشتهشده، زنی را تصویر میکند که پابرهنه میرود و گاه پشت سرش را نگاه میکند و برادران خونآلودش را میبیند و کاری از دستش ساخته نیست. برادرانی که از شدت جراحات، نیممرده شدهاند و او نمیتواند جنازههای سرد و ساکتشان را حمل نماید. به تعبیر او زمین و زمان، دغدار است. داغدار جهل و ستم و کسی باید کلید نهانخانهی ابرها و نسیمها را پیدا کند تا با بارش آگاهی و پایمردی، «داغ از دل زمین» بیرون کشد و برویاند آنچه را مرهمی باشد بر زخم انسان! مرحوم دکتر شریعتی آنجا که میگوید:« نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد؟!» دوست دارد پس از مرگش از حنجرهاش سوتکی بسازند و آن را در دست کودکی گستاخ و ناآرام قرار دهند تا هر لحظه دم گرمش را در آن بدمد و خواب خوابآلودگان را آشفته سازد. نوای ایرج، زنگ بیدارباشی است که حکم آن سوتک را دارد. بیباکانه و مسؤولانه میسراید و میخواند تا به بیداری و هوشیاری دعوت کند. تا راستی و صداقت آن« جامهگشادهای بینشان» را گوشزد کند. هنر ماندگار این مرد ایلیاتی، آرشیوی کهنهنشدنی در فرهنگ ما «دهاتی»هاست و سخنش از دل برمیآید و بر دل مینشیند. زنده باد او تا «وشت»آسا بر بام «آسو»ی دلهامان ظاهر گردد و بر کویر تفتهی خاطرمان «سیمره»ها جاری سازد و بر اقلیم فقر زدهمان « بینگین و تاج و افسر» شهریاری کند.