موسیقی آوازی بخش لک نشین لرستان و به ویژه آنچه خواننده توانای این دیار ایرج رحمانپور ارائه می دهد، با همه گونه های آوازی ایران زمین فرق دارد. از یک طرف نواهای گم گشته اعصار پیشین را به همراه دارد، آنجا که رحمانپور مویه گری زنان لرستان را با حنجره استثنایی اش بازخوانی می کند و از سویی دیگر بسیار به موسیقی امروز ایران شبیه است، شاید بتوان گفت یک آشنای غریبه. لذتی که آن شب از موسیقی گروه زاگرس و خوانندگی رحمانپور بردم، وصف ناشدنی است و چقدر متأسف شدم که چرا یکی از این دستگاه های ضبط کوچولو در دست من نبود تا آن زیبایی ها را با شما به اشتراک بگذارم و اینک ناچارم از "بهار باد" اثر مشترک استاد ایرج رحمانپور و علی اکبر شکارچی دو نمونه را برایتان مثال بیاورم. شاید روزی آن اجرای حیرت انگیز تالار وحدت در اختیارم قرار بگیرد.
گروه موسیقی "زاگرس" خرم آباد به نظر من یکی از قوی ترین گروه های محلی ایران است که سطح اجرایشان از نظر فنی فقط با گروه هایی مثل کامکارها، دستان و هم آوایان به سرپرستی حسین علیزاده قابل مقایسه است. اما از حیث بومی گرایی گروهی منحصر به فردند. آنان گر چه سازهایی مثل تار، سنتور، کمانچه، تارباس، تنبک و دف را به کار می برند ولی حضور مقتدرانه دو ساز بومی سرنا و دهل که با آگاهی صورت گرفته است، رنگ صدای گروه را به طور کلی از موسیقی های شهری متمایز می کند و نشان می دهد، این موسیقی در عین ارکسترال بودن به شدت محلی است. نکته ای که غالب گروه های محلی در دست یافتن بدان با مشکل مواجهند و خروجی کارشان عموماً موسیقی شهری و در بهترین حالت شبه محلی است. سرنا در گروه زاگرس نه یک عضو معمولی که خط دهنده و جلوبرنده کار به نظر می آید. ختم کلام اینکه، موسیقی گروه زاگرس به معنی کلمه بازتاب دهنده احساسات کهن مردم لرستان است.
متن ترانه به لهجه لری:
تو که اومای آو گُشِس دِ چش چشمه
خنِسی دار پُر دِ گل پلپیچ بیه دِ رنگ و رشمه
تو کلیل زالنه اُوریانه داری
تو تونی داغ دِ دل زِمی درآری
تو خور داری دِ خآو بچه سویا
تو بلدی طور کوچ سی پریسکیا
تل حُشک سر دار نومِتِ دونه
مل بی لیز مینه مُشتت میکه لونه
برگ گل راز تونه داره دِ دامو
پی زِنو دینه دِ مالگه طور پامو
تاوسو دِ زیر سایت می کنه خآو
تو تونی برف نسارِ بکنی آو
گِر گِر آوت تش تشنه می نشونه
لووه لووه دار بیمار می لوونه
صو سحر دِ شوق تو خروس موحونه
لووه لووه دار بیمار می لوونه
ایل وبار وا میل مالگت ایل می رونه
متن ترانه به زبان پارسی
تو که آمدی آب را به چشم چشمه ها گشودی
خنده ات گلها و درختان را پر از گلهای رنگارنگ نمود
کلید غل و زنجیر ابرها در دست توست
تو می توانی زمینهای تشنه را سیراب کنی
تو از خواب نوزادان و بچه های کوچک باخبری
تویی که مسیر کوچ پرستو ها را می شناسی
شاخه ی خشک درخت نام تو را می داند
پرنده ی بی آشیان و بی پناه در میان دستان تو لانه می کند
برگ گل راز تو را در دامن دارد
پی زنان در منزلگاه قدیمی ایل رد ما را یافته اند
تابستان زیر سایه ی تو به خواب می رود.
تو می توانی برفهای سایه ساران را آب کنی
جرعه جرعه آب نوشیدنت آتش تشنه را خاموش می کند
لالایی های تو برای دردهای بیمار تسکین است
صبحگاهان خروسکان به شوق تو آواز می خواند
لالایی های تو برای دردهای بیمار تسکین است
ایل به عشق رسیدن به منزلگاه تو کوچ می کند
متن نغمه ی لکی "بینه خراوه" از استاد ایرج رحمانپور، سلطان آواز محلی ایران.
لازم به ذکر است که بیشتر اصطلاحات و مصراع های این ترانه برگرفته از نغمه های(مور) محلی استان های لکستان و لرستان است که زنان در مراسمات عزا و سوگواری آنها را به صورت دسته جمعی با سوز دل می خوانند. متن این نغمه با شنیدن نوای استاد ایرج رحمانپور به نگارش در آمده و به ویرایش های بعدی نیازمند است. امید است کاستی های نهفته در متن تایپ شده زیر را در قسمت پیشنهادات بنگارید.
کمر کو مخار راکم کردیه بن
بی خم چوزانی مه خم گیانم سن
کِزِه برفه لویل و روی راخه وه
دنگه دوس نمای ژه ایلاخه وه
بیلا بواره زویخ ا چاوانم
تابوه رنگ رشمه سرتاپاوانم
بیلا باواری زویخ آوه جرگم بتکو ار بان سیاتی برگم
ـاران خمین دل و هوله و
ـبینه قراول سرای چوله و
ـزمین تم و توز اسمون تاره و
ـترم روژوکول روزگاره و
وا پیچیا و بان پرده ترمه و
دنگ شینه مای شین و شرمه و
(منبع: نسخه اصلی ح - م )
در سراسر نغمه ی "بینه خراوه" موج غصه و غم در صدای استاد ایرج رحمانپور دیده می شود. غم برف های لوله شده که توسط باد مزاحم زمانه بر روی کوهی خشک و شنی طرد شده اند و شنیده نشدن نوای دل نشین دوست زخمی است که بر دل ترانه سرایان کهن "مور" جای خوش کرده است. در ادامه ی ترانه شدت و فراوانی ریزش اشک از چشم های غم زده خواسته شده تا بوسیله ی آن تمامی وجود انسان رنگین شود.
هوای ابری و غبار آلود زمین و در کنار آن آسمان تیره و تار، به نظاره نشستن حمل تابوت زندگی بر روی شانه های سرد و خشن روزگار و در نهایت شنیدن صدای شرمین گونه ی شیون زنان لک، فراتر از تمامی دلتنگی های پیشین، ظلم هویدای زمانه را نمایان می کند.
با سپاس فراوان از خانم س. قبادی از اهالی شهرستان لک نشین کوهدشت.